معمولاً به کسانی که درباره‌ی پایه و اساس اسلام تحقیق می‌کنند، گفته می‌شود که اسلام بر اساس «پنج رکن» [شهادتین، نماز، روزه، زکات و حجّ] بنا شده است. این رکن‌ها به ایمان و عمل مرتبط می‌شوند، امّا در یک سطح عمیق‌تر، ممکن است گفته شود که دو رکن بزرگ وجود دارند که از کلّ شاکله‌ی دین حمایت می‌کنند. این دو رکن عبارت است از: صلح و عدالت. واضح است که این دو رکن به یکدیگر مرتبط‌اند؛ زیرا صلح پایدار بدون عدالت نمی‌تواند وجود داشته باشد. خود کلمه‌ی «اسلام» از ریشه‌ی «سلم» به معنی «صلح» گرفته شده است و از آنجایی که دین بر اساس تسلیم کامل در برابر اراده‌ی خداوند است، مسلمانان معتقدند که صلح واقعی به دست نمی‌آید، مگر بر اساس تسلیم درونی به نظام کیهانی. آنان همچنین معتقدند که عدالت واقعی جز در مقام تسلیم در برابر منبع تمام امور موزون و دارای نظم خوبی نمی‌تواند وجود داشته باشد. اگر چه ذات خداوند خارج از درک و تجزیه و تحلیل است، امّا قرآن به ذات حقیقی خداوند از طریق بر شمردن «اسماء حسنی» که ۹۹ تا است و یکی از آن‌ها عدل است، اشاره‌ای می‌کند. یکی دیگر از اسامی خداوند «مقسط» می‌باشد که به معنی «تقسیم‌کننده‌ی عدالت» یا «کسی که به هر چیز سهم و حقّ خودش را به اندازه‌ی کافی می‌دهد» است. 

قرآن کسانی را که همیشه «در روشنایی حقیقت» عمل می‌کنند ستایش می‌کند و به ما می‌گوید: «فرموده‌های پروردگارت در حقیقت و عدالت کامل است.» باز هم به ما می‌گوید: «بنگر که خداوند آدمیان را به عدالت و اعمال نیک و سخاوت امر می‌کند....»، و به ما امر می‌کند که دشمنی با (قومی) هرگز باعث نشود تا ما را از عدالت منحرف کند: «عدالت پیشه کنید! که آن به تقوای الهی نزدیک‌تر است.» (مائده، آیه‌ی ۸) البته این امر برای همه‌ی مؤمنان به کار می‌رود که اگر عوامل فردی یا عواطف شخصی باعث شود که آنان از مسیر عدالت که‌‌ همان مسیر اسلام است منحرف شوند، باید از عدالت الهی بترسند، امّا بار گران این امر بیشتر بر دوش کسانی است که ملزم هستند تا در جنگ و دعوا‌ها قضاوت کنند یا در موارد جنایی داوری کنند. در ابتدای تاریخ دین (اسلام) مواردی وجود داشت که در آن‌ها کسانی را که حاکم آنان را به عنوان قاضی منصوب می‌کرد، به جای قبول این مسئولیت خطیر از آن کناره می‌گرفتند و در تاریخ می‌خوانیم که فردی بار این مسئولیت را به عهده گرفت و وقتی که از او خواسته شد دست به قضاوت بزند تمام بدنش می‌لرزید، زیرا معتقد بود که فقط یک اشتباه ممکن است او را دچار لعنت الهی یا عذاب دوزخ کند. خداوند به عنوان قاضی نظاره‌گر، قاضی انسانی است و خداوند تمام آنچه را که قاضی انجام می‌دهد مشاهده می‌کند و قضاوت انسانی، حتّی در بهترین حالتش، هرگز نمی‌تواند چیزی بیشتر از یک تقلید ضعیف از قضاوت الهی باشد. خود پیامبر زمانی که از او خواسته شد تا در امور شهروندان قضاوت کند به طرفین دعوی هشدار داد که یکی از آنان ممکن است در بیان دعوی‌اش فصیح‌تر از فرد دیگر باشد و بدین طریق به یک حلّ و فصل نا‌عادلانه دست یابند. پیامبر (صلّى الله علیه وعلى آله وسلّم) در این مورد فرمود: من سهمی از آتش جهنّم را به او خواهم داد. واضح است که این موضوع مهمّی است که نشان می‌دهد کسانی که در جستجوی عدالت هستند باید خود بدون انحراف آن را عملی کنند حتّی اگر به زیان خودشان هم باشد. تحت هر شرایطی پیروزی‌ای که خلاف عدالت باشد، چونان نوشیدن جامی زهرآلود است. 

آنچه که اهمّیّت ویژه‌ای دارد ارتباط بین عدالت و عقل در زبان عربی است. واژه‌های حکم (قضاوت) و حکمت (عقل) دارای یک ریشه است، و «الحکیم» یکی دیگر از اسامی خداوند در قرآن است. 

در سنّت مسیحیت، قدیس توماس آکوئیناس نوشته است که در جست‌وجوی خُرد بودن عقل نسبت به بقیّه‌ی کار‌ها کامل‌ترین، برجسته‌ترین و مسرّت‌بخش‌ترین کار است. مسلمان ممکن است در باب این سخن آکوئیناس ملاحظه‌ی مختصری داشته باشد به این صورت که کسی نمی‌تواند در جستجوی خرد باشد همچنانکه کسی ممکن است نتواند در جستجوی یک پروانه‌ی نایاب باشد؛ زیرا عقل یک صفت الهی است و برای انسان جستجوگر به خودی خود دست‌نیافتنی است. وظیفه‌ی ما این است که با آماده کردن خود برای دریافت این هدیه که از الطاف خداوند است، آغوشمان را برای آن باز کنیم. 

معمولاً گفته می‌شود که قاضی «همه را به یک چشم می‌نگرد» است یا باید «همه را به یک چشم بنگرد»، به عبارت دیگر قاضی به طور انعطاف‌ناپذیری باید بیطرف باشد، امّا قاضی ملزم است که به تمام معنی بصیر باشد و بتواند سزاوار تعریف و تمجیدی بالا‌تر از اینکه به عنوان یک فرد عاقل توصیف می‌شود، نباشد، همچنانکه در «عقل سلیمان» چنین بوده است. عقل بیشتر صفت ذهن است. عقل هیچ ارتباطی به داشتن اطلاعات ندارد، اطلاعاتی که هرقدر هم گسترده باشد، ضرورتاً محدود است. یک شخص دانشمند وقتی که خارج از حوزه‌ی تخصّصش گام بر می‌دارد می‌تواند یک فرد کم‌خرد باشد. یک شخص عاقل به وسیله‌ی بصیرتش از کم‌خردی مصون می‌ماند، اگر چه در مورد اشتباهات جزئی در امور دنیایی همیشه چنین نیست؛ زیرا چنین شخصی دارای یک معیار درونی است که به وسیله‌ی آن، موقعیت‌هایی را که با آن مواجه می‌شود ارزیابی می‌کند. برای یک فرد مسلمان چنین معیاری قرآن و الگو بودن پیامبر و انعکاس آن‌ها در قلب انسان است. برای فرد مسلمان هدفی بالا‌تر از آنچه «قلب سلیم» نامیده می‌شود وجود ندارد. از این قلب سلیم است که قضاوت صحیح بیرون می‌آید. برای حکومت کردن صحیح هم، این مسئله درست است. 

قرآن همیشه تأکید می‌کند که اگر چه پیامبر (صلّى الله علیه وعلى آله وسلّم) برخوردار از عقل کلّ بود، امّا او هم فقط یک فرد عادّی بود که مانند دیگران امکان اشتباه کردن را داشت به جز زمانی که از طرف خداوند به او وحی می‌شد. مأموریّت او این بود که نه تنها پیام وحی را که از طرف خداوند نازل می‌شد با دقّت بسیار به دیگران ابلاغ کند، بلکه همچنین الگویی عالی در زندگی شخصی و عمومی‌اش برای تبعیت از مفاهیم کامل وحی بدون کم و کاست ارائه کند. زمانی که پیامبر در حال وفات بود و برای آخرین بار در مدینه به مسجد رفت و به مردمی که در مسجد جمع شده بودند فرمود: «اگر در میان شما کسی هست که به نا‌حقّ از من تازیانه خورده است، پشت من الان در اختیار اوست. برای قصاص بیاید و با‌‌ همان تازیانه مرا بزند. اگر به آبروی کسی در میان شما صدمه زده‌ام، بگذارید بیاید و‌‌ همان کار را با من بکند. به هر کسی که ممکن است خسارت وارد کرده باشم، بیاید و مبلغ خسارت را بگیرد... شرمنده شدن در این دنیا بهتر است از اینکه در آخرت شرمنده شویم.» مردی ادّعای بدهی کوچکی کرد و بدهی او فوراً پرداخت شد. 

چرا عدالت در اسلام آنقدر مهمّ است؟ جزء اصلی ایمان، یگانگی خداوند است که در یگانگی خلقتش در تمام مخلوقات منعکس شده است. این یگانگی در توازن و تعادل منعکس می‌شود. بی‌عدالتی توازن را از بین می‌برد و تعادل را به هم می‌زند و از این طریق موجب بی‌نظمی می‌شود. به مسلمان امر شده است تا در طول زندگی‌اش به نماز اولویت بدهد و در تمام کارهایی که انجام می‌دهد، هدف یاد خداوند باشد. درست است که مردم می‌توانند تحت هر شرایطی، حتّی در میانه‌ی ناآرامی‌ها ذکر نموده و نماز را به پا دارند، امّا واقعیّت این است که زندگی معنوی هنگامی شکوفا و پربار می‌شود که بر پایه‌ی محکمی استوار باشد، پایه‌ای که همچون سکوی محکمی است که با تکیه بر آن، به تعبیری، صعود به شناخت خداوند و محبّت او می‌تواند آغاز شود. یک جامعه‌ی بی‌نظم ترکیبی است از خطر و پریشانی، بی‌عدالتی و نگرانی و ناامنی. شخصی که مجبور باشد همیشه نگران امنیّت خود باشد و خود را بپاید از یاد خداوند غافل می‌شود؛ همانند کسی که از بی‌عدالتی رنج برده است و مجبور است برای زدودن احساس خشم و رنجش مبارزه کند. علاوه بر این، بی‌عدالتی، روحیه‌ی برادری و خواهری مؤمنان را که در جامعه‌ی اسلامی یک اصل اساسی است در هم می‌شکند. فرا‌تر از این، یک حقیقت ساده این است که خداوندی که «عادل» نامیده می‌شود هم در جامعه و هم در هر جنبه‌ای از روابط انسانی به عدالت امر می‌کند. زیرا در اسلام همه‌ چیز به هم مرتبط است و این جنبه‌ای از یگانگی است. حتّی ممکن است گفته شود که هر عمل ناعادلانه‌ای در کلّ بر تمام هستی اثر ناخوشایندی می‌گذارد، مانند یک نت نا‌هماهنگ در یک قطعه‌ی موسیقی. 

اسلام دینی بسیار واقع‌بینانه است و خود قرآن واقعیّت ضعف انسان را تأیید می‌کند. کسانی که دچار خسارت شده‌اند، اجازه دارند که تقاضای تلافی بکنند، امّا هر بار به آنان یادآوری می‌شود که گذشت و صلح‌طلبی بهتر است. به مسلمانان امر می‌شود که بدی را با نیکی پاسخ بدهند تا دور معیوب دشمنی شکسته شود؛ به قول یکی از مفسّران کلاسیک قرآن «با کسانی که ما را آزرده‌اند نیکی کنید»، امّا این کار مستلزم صفاتی انسانی است که به هیچ وجه همگانی نیستند؛ اگر چه این‌ها جزو صفات رسول الله (صلّى الله علیه وعلى آله وسلّم) بودند. پیامبر در تعامل با مشرکان که به هر وسیله‌ای تلاش می‌کردند تا او و جامعه‌ای را که تازه تأسیس کرده بود، از بین ببرند الگوی عفو، گذشت و آشتی بود؛ حتّی زمانی که سرانجام پیروزمندانه وارد مکّه شد، سرسخت‌ترین دشمنانش را بخشید و هدایایی را به آنان داد تا قلب‌های سختشان نرم شود و پس از سال‌ها جنگ آشتی برقرار شود. عدالت حکم می‌کرد که آنان مجازات شوند، امّا در اینجا هیچ تناقضی وجود ندارد؛ زیرا برای رسیدن به تعادل که هدف نهایی عدالت است، بیشتر از یک راه وجود دارد. اسلام خود را به عنوان «روش وسطیّت» توصیف می‌کند؛ یعنی دین میانه‌روی در هر چیزی به‌جز محبّت و عبادت خداوند که حدّی ندارد. محمّد (صلّى الله علیه وعلى آله وسلّم) به‌شدّت تندروی را محکوم کرد و امروزه مسلمانان بیشتر از قبل به یادآوری این منش پیامبر نیاز دارند و هم‌چنین «به یاد آوردن این فرموده‌ی پیامبر که می‌گفت: خشم و عصبانیت اعمال نیک را به طور کامل می‌سوزاند درست مانند آتش که چوب خشک را کاملاً می‌سوزاند. »

تندروی و خشم و عصبانیت چهره‌ی زشت و ترسناکی دارند. پیامبر در یکی از احادیث قدسی (این احادیث با متن قرآن کاملاً مجزّا از هم هستند) فرمود: «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.» مهمّ است بدانیم که کلمه‌ی عربی «حسن» هم به معنی «خوب» و هم به معنی«زیبا» است. ارتباط این دو روشن است، زیرا یک عمل خوب یا یک خصوصیت خوب دارای یک صفت زیبایی است که به نوبه‌ی خود، به ایده‌ی همسانی و سهم عادلانه و بنابراین به عدالت مرتبط می‌شود. لازم به ذکر است که کلمه‌ی fair در انگلیسی هم به معنی عادلانه و هم به معنی زیبا می‌باشد. فعل«عدل» در عربی، از ریشه‌ی ع د ل معمولاً (در انگلیسی) به کلماتی همچونto proportion (متناسب کردن)،«to create in symmetry» (برابر کردن) یا to be equitable (مساوی هم بودن) ترجمه می‌شود. در اینجا هم دوباره ایده‌ی همسانی را که وابسته به عدالت است، داریم. 

متفکّران مسلمان همیشه به علم اعداد و اهمّیّت آن علاقمند بوده‌اند و هر حرف الفبای عربی معادل یک عدد مخصوص است. کلماتی که از ریشه‌ی «ع د ل» مشتق شده‌اند مانند «عدل» ۲۸ بار در قرآن تکرار شده‌اند و اتّفاقاً الفبای عربی هم ۲۸ حرف دارد. این‌ها به ۲۸ «توقّف‌گاه ماه» ارتباط دارند که تقویم مسلمانان را مشخّص می‌کند. این ممکن است تا حدی رمزگونه و غامض به نظر برسد، امّا در دیدگاه اسلامی هیچ همسانی تصادفی وجود ندارد، برای مسلمانان این دلیل دیگری برای همسانی کلّ هستی است که الگوی خلقت بر مبنای آن است و زمانی که اشیاء از نزدیک و با دقّت بررسی شوند، همه چیز معنی‌دار می‌شود. 

خداوند در قرآن، که برای همه‌ی مسلمانان کتابی است که حاوی کلام و وحی مستقیم خداوند است، می‌فرماید: «ما کتاب و میزان را فرو فرستادیم تا شاید مردم عدالت را بپا دارند.» در اینجا هم ایده‌ی میزان و تعادل تکرار می‌شود که مستقیماً به خود وحی پیوند می‌خورد.» معیارهای عدالت «مشخص می‌شوند و اعمال ما با عدالت کامل سنجیده می‌شوند. با در نظر گرفتن داوری در روز آخرت، در قرآن می‌خوانیم: «در آن روز مردم از گورهای خود به صورت گروه‌های پراکنده بیرون می‌آیند و در صحرای محشر حاضر می‌شوند تا اعمالشان را به آنان نشان بدهند، پس هر کس به اندازه‌ی ذرّه‌ی غباری کار نیکو کرده باشد، آن را خواهد دید و هر کس به اندازه‌ی ذرّه‌ی غباری کار بد کرده باشد، آن را خواهد دید.» (زلزله، آیات ۸-۶) 

اعمالی که در نظر ما ممکن است کاملاً جزئی به‌نظر برسند، در میزان و ترازوی روز قیامت به حساب آورده می‌شوند، امّا اعمال نیک و بد در وزن و مقدار مانند هم نیستند. قرآن همچنین به ما می‌گوید که یک عمل نیک هرچند کوچک باشد چند برابر آن پاداش داده خواهد شد در حالی که سزای گناهانی که ما مرتکب شده‌ایم نه بیشتر و نه کمتر از‌‌ همان گناهانی است که انجام داده‌ایم. حتّی ممکن است گفته شود که این معیار‌ها خودشان به سود نیکوکاران هستند و چون خداوند منبع تمام نیکی‌ها، زیبایی‌ها و همسانی‌هاست، در ذات و طبیعت تمام چیز‌ها هم نیکی، زیبایی و همسانی وجود دارد. تا جایی که به عدالت انسان مربوط است، پیامبر به تمام کسانی که موظّف بودند در مقام قضاوت درباره‌ی همنوعانشان بنشینند به «پرهیز کردن از مجازات افراد بر اساس شک و گمان» توصیه می‌کرد و این آشکارا با الزامات سیستم قضایی بریتانیا مطابقت دارد که می‌گوید اتّهام فرد باید «به دور از شک و تردید منطقی» اثبات شود. 

در عصر حاضر، حدّاقل در غرب، مفهوم عدالت و به طور ویژه، مفهوم حقوق، رنگی به خود گرفته است که به شکل ویژه‌ای مدرن و امروزی است. مردم تمایلی به پذیرش این موضوع ندارند که بدبختی‌ها بخشی از زندگی است و لزوماً تقصیر کسی دیگر یا سیستم نیست. فضیلت پذیرش (و تسلیم در برابر سرنوشت) به نسل‌های پیشین غرب یاد داده شده بود و به مسلمانان هم تا امروز یاد داده شده است. فریاد «این خیلی نا‌عادلانه است!» امروزه از هر سو شنیده می‌شود و این اعتقاد شخصی که فرد از بی‌عدالتی رنج می‌برد یا حقوقش پایمال شده است سرچشمه‌ی تلخی و ناراحتی است. در حالی که مسلمان تا جایی که می‌تواند باید عدالت را به پا دارد، این حق را ندارد که افراط پیشه کند یا تصوّر کند که می‌تواند در داستان زندگی خویش، خودش قاضی باشد. شکایت کردن از سرنوشت در واقع شکایت کردن از خداوند است که تمام سرنوشت‌ها در دست اوست و عدالتش را نمی‌توان زیر سؤال برد. آیات مسلّمی در قرآن وجود دارد که با این شکوه‌ها مخالف است «و قطعاً همه‌ی شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی و کمبود میوه‌ها آزمایش می‌کنیم. امّا مژده بده به بردباران، آن کسانی که زمانی که بلایی به آنان می‌رسد می‌گویند: ما از آن خداییم و به سوی او باز می‌گردیم. آنان (کسانی هستند) که الطاف، رحمت، احسان و مغفرت خداوند شامل حالشان می‌گردد و مسلّما ایشان راهیافتگان هستند.» (بقره، آیات ۱۵۷-۱۵۵) فراز و نشیب‌های زندگی، خمیر مایه‌ی ما را آزمایش می‌کنند و به درستی نهان ما را آشکار می‌کنند. مفهوم «سهم‌های برابر (منصفانه)» می‌تواند خطرناک باشد، زیرا امروزه تعداد بسیار کمی از مردم حاضرند بپذیرند که آنچه از زندگی نصیبشان شده واقعاً منصفانه است. در دیدگاه اسلامی، عدالت نهایی هر چیزی را در جای مناسبش قرار می‌دهد، چه در بالا، چه در پایین و این را همه باید بپذیرند زیرا هیچ جایی وجود ندارد که از آن عروج به سمت خالق «جستجوی صورت پروردگار بلند مرتبه‌اش» ممکن نباشد. این عروج، و نه مال و ثروت خوب، اولویت مسلمانی است که مقصودش بر آورده کردن هدف زندگی‌اش است. 

مسئله‌ی تعادل و توازن یک بار دیگر (در اینجا) آشکارا مطرح می‌شود: از یک طرف ملزم شدن به تلاش برای رسیدن به عدالت در این دنیا، از طرف دیگر پذیرفتن بی‌عدالتی‌هایی که در زندگی دنیوی ما تنیده شده‌اند و در برابر آن‌ها تسلیم شده‌ایم. شرایط تعیین می‌کنند که کدام یک از این گزینه‌ها مناسب است. داستانی درباره‌ی یک بازرگان مسلمان در اسپانیا (اندلس قدیم که قبلاً تحت حاکمیت مسلمانان بود) نقل می‌شود که زمانی که به او گفته شد که کشتی‌اش با تمام کالاهای موجود در آن غرق شده است پیش از اینکه اظهار شگفتی بکند، یک لحظه به پایین نگاه کرد و گفت: «الحمد لله!». پس از مدّتی، مردی پیش او آمد و به او گفت که کشتی نجات پیدا کرده است. این بار هم قبل از اینکه اظهار شگفتی بکند به پایین نگاه کرد و گفت: «الحمد لله!». از او پرسیدند چرا به پایین نگاه کردی. گفت: «می‌خواستم مطمئن شوم که دلم مشکلی ندارد.» بردباری و شکیبایی یک فضیلت اساسی در اسلام است. شاید در اینجا کلیدی برای تلفیق گزینه‌های (مخالف هم) که ما اغلب با آن‌ها مواجه می‌شویم به دست آمده باشد – یا در برابر بی‌عدالتی‌ای که از آن رنج برده‌ایم آستین‌ها را بالا بزنیم یا با (کمال) رضایت آن را بپذیریم. انتخاب درست فقط زمانی به دست می‌آید که خودمان را از احساساتمان و از تمام خودمحوری‌ها جدا کنیم. 

این البتّه یک امر ایده‌آل است که به آسانی بدست نمی‌آید امّا آنچه که مهمّ است این است که یک چیز ایده‌آل در گرفتاریهای شخصی روشن می‌شود، ملاحظه می‌شود و به عنوان هدفی که انسان خوب باید به آن برسد دیده می‌شود. تاریخ برای ما بازگو می‌کند که در یکی از نبرد‌ها برای دفاع از جامعه‌ی مسلمانان در مدینه، داماد پیامبر، علی (رضی الله عنه) با یکی از مشرکان درگیر جنگ شد و دشمنش را به زانو درآورد و نزدیک بود که او را بکشد. در این لحظه، آن مرد به صورت علی آب دهان انداخت. علی شمشیرش را در غلاف کشید چون می‌دانست که ضربه زدن به آن مرد به علّت خشم و عصبانیت شخصی، و نه به یک دلیل عادلانه و بی‌غرض، گناه است. 

بنابراین، عدالت یک اصل اساسی در اسلام است، زیرا منشأ آن خداوند است. مفهوم عدالت، که برای حقوقدانان سکولار یک هدف است، با مفهومی که اسلام از عدالت ارائه می‌کند ممکن است مغایرت داشته باشد. اسلام یک دین خدامحور است که هیچ‌گاه اجازه نمی‌دهد چیزی جدا از منبع الهی‌اش باشد. «الحق»، یکی از ۹۹ اسم خداوند، که به معنی (The Truth) «حقیقت» است، همچنین می‌تواند به صورت (The Real) «واقعیت» ترجمه شود، یعنی خود واقعیت نهایی. بنابراین اصلی وجود دارد که مافوق عدالت است و آن هم «رحمت» است. بنا به یکی از احادیث قدسی پیامبر: «لَمَّا قَضَى اللهُ الْخَلْقَ، کَتَبَ فِی کِتَابِهِ، فَهُوَ عِنْدَهُ فَوْقَ الْعَرْشِ: إِنَّ رَحْمَتِی سَبَقَتْ غَضَبِی»؛ زمانی که خداوند آفرینش (موجودات) را کامل کرد در بالای تخت ملکوتی‌اش این جمله را نوشت: رحمت من بر خشم و غضب من پیشی گرفته است. عدالت، در یک مفهوم، به معنی جلوه‌ی خشم و غضب است مگر اینکه به وسیله‌ی رحمت تعدیل شود. تمام سوره‌های قرآن، به جز سوره‌ی توبه، با «بسم الله الرّحمن الرّحیم» شروع می‌شوند و مسلمانان تمام کار‌هایشان را با این کلمات آغاز می‌کنند. گفته می‌شود که «نفس رحمان» وسیله‌ی آفرینش بود و بنا براین، تمام هستی، خود یک رحمت است که باید بابت آن سپاس‌گزار باشیم. در واقع، از دیدگاه اسلامی ناسپاسی و بی‌ایمانی تقریباً مترادف هم هستند. 

بار‌ها و بار‌ها به مؤمنان هشدار داده شده است که اگر خواهان رحمت پروردگار هستند – که همه باید به آن امیدوار باشند پس باید آنان هم به بندگان خداوند و «هر مخلوقی که قلب زنده دارد» شامل حیوانات و پرندگان رحم کنند. پیامبر می‌گفت: «خداوند به نرمخویی پاداش می‌دهد امّا به درشتی و خشونت هرگز پاداش نمی‌دهد.» روشن است که اگر عدالت را به معنای سبک و سنگین کردن واقعیات مربوط بدانیم، برای مسلمان در اعمال عدالت محدودیت وجود دارد و به همین علّت است که فرد قاضی، ممکن‌الخطا است و خودش هم به رحمت نیازمند است، و وقتی که کار قضاوت به او سپرده می‌شود دست و دلش می‌لرزد. در اسلام، رحمت همیشه حرف آخر را می‌زند.